این گروه تولا به ابویزید، طیفور بن عیسی البسطامی رضی الله عنه کنند و وی از روسای متصوفه بود و از کبرای ایشان و طریق وی غلبه و سکْر بود و غلبۀ حق عز و جل و سکْر دوستی از جنس کسب آدمی نباشد؛ و هرچه ازدایرۀ اکتساب خارج بود، بدان دعوت کردن، باطل بود و تقلید بدان محال و لامحاله صاحی را سکْر صفت نباشد و آدمی را در جلب سکْر به خود، سلطان نه. و سکران خود مغلوب بود، وی را به خلق التفات نبود تا به صفتی از اوصاف تکلف پدیدار آید.
و مشایخ این طریقت بر آن اند که: اقتدا جز به مستقیمی که از دور احوال رسته باشد درست نیاید.
و بازگروهی روا دارند که کسی بتکلف راه سکْر و غلبه سپرد؛ از آن جا که پیغمبر علیه السلام گفت: «أبْکو فانْ لمْ تبْکوا فتباکوا. یا بگریید با خود را به گریندگان ماننده کنید.» و این را دو وجه باشد:
یکی ماننده کردن خود را به گروهی مر ریا را، و این شرک صریح باشد؛ و دیگر خود را ماننده کردن تا حق تعالی مگر وی را بدان درجت رساند که خود را مانند آن قوم کرده است؛ تا موافق باشد مر آن را که پیغمبر صلی الله علیه گفته است: «منْ تشبه بقوم فهو منْهم.» پس هرچه در نوع مجاهدات آید اندر راه بیارد و بر درگاه امید می باشد تا خداوند تعالی در حقیقت و معانی آن بر وی گشاده گرداند، که یکی ازمشایخ گفت: «المشاهدات مواریث المجاهدات.»
گوییم: مجاهدات اندر همه معانی نیکو باشد؛ اما سکْر و غلبه اندر تحت کسب نیاید تا به مجاهدات مر آن را جلب توان کرد و عین مجاهدت مر حصول سکْر را علت نگردد و مجاهدات اندر حال صحْو توان کرد و صاحب صحْو را قبله به قبول سکْر نباشد، و این محال باشد.
پس حقیقت سکْر و صحْو را به اختلاف مشایخ بیان کنیم، تا اشکال برخیزد، ان شاء الله، تعالی.